skip to Main Content
  حمایت
گزارش دومین نشست «قوی‌تر در میدان» با موضوع توانمندسازی

گزارش دومین نشست «قوی‌تر در میدان» با موضوع توانمندسازی

پژوهشگران اجتماعی و فعالان مدنی در نشستی که شنبه ۴ شهریور توسط «بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان» برگزار شد رویکردهای نظری و عملی حول مفهوم «توانمندسازی» را بررسی و نقد کردند.

متن گزارشی که در ادامه می‌آید پیشتر در روزنامه پیام ما منتشر شده است.

توانمندسازی، توان‌افزایی، قدرت‌افزایی، مقتدرسازی و …؛ اینها همه معادلاتی هستند که برای مفهومی با نام empowerment در زبان فارسی و ادبیات توسعه در کشورمان به کار می‌روند. مفهومی که در سالهای اخیر هم توسط سازمان‌های مدنی و هم توسط نهادهای دولتی و سیاستگذار زیاد استفاده شده است و همانقدر که محبوبیتی افزاینده دارد، منتقدان زیادی هم دارد. آیا رویکردها و فهم‌ها از مفهوم توانمندسازی در برنامه‌ها و پروژه‌های اجتماعی که بیشتر جامعه هدف آنها گروه‌های به حاشیه رفته و جماعت‌های فرودست جامعه هستند یکی بوده‌است و نتیجه این پروژه‌ها افراد و جماعت‌ها را لزوما توانمند کرده‌است؟ رضا امیدی، سمانه ذاکری، زهرا اسکندری و پیام روشنفکر که دریکی از نشست‌های «قویتر در میدان» بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان که سخن می‌گفتند اینطور فکر نمی‌کنند.

رضا امیدی: هرگونه جداسازی اجتماعی امکان «ما» شدن را از بین می‌برد
به نظر رضا امیدی جامعه‌شناسی که در حوزه سیاستگذاری و رفاه اجتماعی کار کرده‌است، مناقشه معناداری میان رویکردهای موجود به مفهوم توانمندسازی در ایران وجود دارد. او معتقد است که باید به نظم گفتاری در ادبیات این حوزه رسید و رویکردهای نظری و عملی و معنای آنها و نمود آنها در سیاستگذاری را بررسی کرد.
او می‌گوید: «این مناقشه‌ها محصول تفاوت رویکردهای نظری به این بحث است. به رغم اینکه مفاهیمی مانند توانمندسازی به شدت پرکاربرد هستند، اما جستجوهای ما نشان می‌دهد که بیشتر منابع ترجمه بوده و منابع تالیفی انگشت شمار هستند؛ حتی پایان نامه‌ها حول مفاهیم توسعه جامعه محلی و نهادهای مدنی کم هستند.»
امیدی از ادبیاتی که حول مفهوم «کیفیت اجتماعی زندگی» شکل گرفته است و هرروز فربه‌تر می‌شود صحبت می‌کند و معتقد است مبنای پیشبرد سیاست‌های اجتماع‌محور چهار محور تامین و امنیت اقتصادی اجتماعی، شمولیت اجتماعی، انسجام اجتماعی، توان‌افزایی اجتماعی (در سه سطح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) است. در واقع هدف توان‌افزایی شنیده شدن صدای افراد مختلف در کانال‌های سیاستگذاری و حضور آنها در عرصه تصمیم‌گیری است.
این جامعه‌شناس به محدود کردن و تقلیل مفهوم توانمندسازی در پروژه‌ها و برنامه‌ها هشدار می‌دهد. چهار محور با یکدیگر در ارتباط هستند و از میان رفتن یکی می‌تواند موجب نابودی تمامی محورهای دیگر شود. هرگونه جداسازی بر اساس جنسیت، طبقه، مذهب و قومیت امکان «ما» شدن را از بین می‌برد و باید این را در برنامه‌های اجتماع‌محور در نظر داشت.

«باید مراقب بود که خود مفهوم توانمندسازی یا empowerment دستاویز رویکردهای ریاضت اقتصادی و فردگرایانه نشود و سه مولفه دیگر بهبود کیفیت اجتماعی زندگی را محدود کند. نباید این تعبیر ایجاد شود که اگر شما دچار محرومیت هستید یعنی خود شما مشکل دارید و توانمند نیستید. این ادبیات در ایران و جهان پر مناقشه است و با اینکه اسناد بسیاری در سطوح مختلف دولتی و غیردولتی از این مفهوم استفاده کردند اما یک خط یکسان در رویکرد و اجرا میان آنها دیده نمی‌شود. بنابراین ما (فعالان مدنی) باید گفت‌وگو کنیم تا به یک نظم گفتار برسیم.»

 


سمانه ذاکری: در سطح انتقادی، توان‌افزایی نوعی مبارزه علیه قدرت‌هاست
سمانه ذاکری کارشناس ارشد جامعه‌شناسی است و با رضا امیدی در تنظیم دانش‌نامه‌ای درباره مفاهیم اساسی توسعه جامعه محلی، از جمله توانمندسازی همکاری می‌کند. بر اساس پژوهش او، توان تصمیم‌گیری و حق کنترل افراد یک اجتماع به عواملی که زیست روزمره آنها را تحت تاثیر می‌گذارد، وجه مشترک تعریف توان‌افزایی در سازمان‌های بین‌المللی است. این توان به نظر او باید بتوانند به شبکه ها و ائتلاف‌ها در سطح جماعت ها هم برسد و رسیدن به مشارکت و تعامل که در واقع نوعی مبارزه با نهادهای صاحب قدرت بر جماعت‌هاست، از شروط مهم تحقق توان‌افزایی است.
به نظر ذاکری سازمان‌های مدنی نقش مهمی در ترویج توان‌افزایی در جماعت‌های محلی دارند: «در مدل کنش اجتماعی که تاکید بسیاری بر عدالت اجتماعی در فرایند توان‌افزایی دارد، گروه‌های در حاشیه خودشان را در قالب جماعت سازمان‌دهی می‌کنند و تحولات بنیادین را طلب می‌کنند. بازتوزیع قدرت، منابع و اختیارات تصمیم‌گیری در سطح جماعت ها در فرآیند توان‌افزایی شکل می‌گیرد.»
سازمان‌های مدنی باید کمک به تامین مالی پروژه‌ها، تامین خدمات مالی و رفاهی، آگاهی بخشی و مشاوره و حمایت طلبی در جماعت‌های محلی بپردازند و تامین مالی خرد و تقویت بازارهای محلی را داشته باشند تا بتوانند میانجی تعامل جماعت‌ها با نهادهای دارای قدرت باشند.
او از رویکردهای انتقادی هم می‌گوید که مداخلات جریان اصلی را مورد انتقاد قرار می‌دهد: «در بخش زیادی از مداخلاتی که در حوزه توان‌افزایی انجام می‌شود، بسترهای سیاسی فرهنگی و تاریخی نادیده گرفته می‌شود. این نادیده انگاری باعث می‌شود صرفا یک سری خطابه‌های یکسان در مناطق مختلف تکرار شده، توان‌افزایی موثر نباشد و روابط نابرابر قدرت تغییری نکند. پوشاندن این روابط قدرت و سیاست‌زدایی از عاملیت اعضای جماعت که بعضا در فرایندهای توان‌افزایی شکل می‌گیرد از نقدهای مهمی است که باید مطرح شود تا این مفهوم از معنای خود دور نشود.»

از نظر «پیام روشنفکر» تعابیر و ترجمه‌های مختلف از توانمندسازی بارهای معنایی متفاوتی دارند و بسیار مهم است که بدانیم این مفاهیم چطور در ادبیات توسعه ما جا افتادند و مصطلح شدند و چطور از آنها استفاده شده است.

زهرا اسکندری: سندها تنظیم می‌شوند اما اجرا نمی‌شوند

زهرا اسکندری سالها در حوزه ساماندهی سکونت‌گاه‌های غیررسمی فعالیت کرده‌است. به نظر او در کشور ما موضوع توانمندسازی با کاهش فقر ارتباط مستقیمی دارد و تبلورِ فضایی آن، پرداختن به فقر شهری، سکونت‌گاه‌های غیررسمی بوده که باعث شده پروژه‌های توانمندسازی بیشتر به آن و جذب شدن جمعیت‌های به حاشیه رفته به اقتصاد غیررسمی متمرکز شوند. این جامعه‌شناس در ارائه خود توانمندسازی را یک روش می‌داند: «توانمندسازی آنطور که ما با آن برخورد کردیم یک تئوری نیست، بلکه یک روش است. روش و رویکردی برای کاهش فقر و به منظور ایجاد عدالت، و بهتر بگیم عدالت رابطه‌ایکه بیشتر به توزیع امکانات موجود دولت پرداخته است. بر اساس تجربه من، چنین فرایندهایی در سطح جغرافیای مشخص مثلا محله سکونت‌گاه ما را قادر ساخته که ساخت‌یابی سکونتگاه غیررسمی را در جهت تغییر قواعد و رویه‌ها به کار بگیریم و کمک کنیم جماعت تغییر کند. تجربه ایران نشان می‌دهد مهارت‌افزایی و پروژه‌های مشابه در سیستان و در بلوچستان توانست واقعا تغییر ایجاد کند. مثلا مشارکت زنان را از طریق گفت‌وگو با قدرت های محلی بالا ببرد.»
اسکندری معتقد است خیلی از پروژه‌های دولتی و غیردولتی آموزشی و کارآفرینی به اشتباه به اسم توانمندسازی تمام شده است. خیلی وقت‌ها هم تمرکز بر سمن‌‌سازی و نهادسازی محلی بوده، اما افرادی در همین سمن‌ها به قدرت‌هایی رسیده‌اند که بعضا به «استثمارگر محله» تبدیل شده‌اند. او همچنین به کاربرد این مفهوم در بخش سیاستگذاری از جمله «سند ملی توانمندسازی سکونت‌گاه‌های غیررسمی» اشاره می‌کند.
به نظر اسکندری هنوز پرسش‌های زیادی درباره توانمندسازی باقی است و توافقی درباره آن وجود ندارد: «کدام توانمندسازی هنوز کارآمد است؟ باید دید آیا نتایج این پروژه‌ها پایدار است یا نه. ما باید نهادهای توسعه محلی ایجاد کنیم. خیلی از مراکز و سازمان‌های مردم نهاد این کارها را انجام دادند و مهم هستند. باید دید ظرفیت‌های نهادی موجود را چطور در سطح محلات فعال کنیم؟»
او از تنظیم سند جدید ملی توانمندسازی و سامان‌دهی سکونتگاه های غیررسمی جدیدی در سال ۱۴۰۲ توسط جهاد دانشگاهی و ابلاغ شد توسط دولت می‌گوید که ظرفیت‌های مناسبی دارد و با جمع کردن دستگاه‌ها حول برنامه‌های مختلف، رویکرد توانمندسازی را به سطح خرد انتقال می‌دهد: «تیمی که روی این سند کار کرده با این مفاهیم آشنا بوده است. ما سعی کردیم پیگیری کنیم که سند در برنامه هفتم توسعه وارد شود. اما متاسفانه سندها تنظیم می‌شوند اما اجرا نمی شوند.»

پیام روشنفکر: درست است که توسعه و فقرزدایی از توانمندی زنان می‌گذرد. اما یک دام هم در این تعبیر وجود دارد

پیام روشنفکر نیز در ارائه خود با اشاره به معادل‌های متفاوتی که برای مفهوم توانمندسازی به کار می‌رود، بر اینکه ادبیات ما باید رنگ و بوی جغرافیا و جامعه و بسترهای اجتماعی و سیاسی ایران را داشته باشد تاکید کرد. به نظر این جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، تعابیر و ترجمه‌های مختلف از توانمندسازی بارهای معنایی متفاوتی دارند و بسیار مهم است که بدانیم این مفاهیم چطور در ادبیات توسعه ما جا افتادند و مصطلح شدند و چطور از آنها استفاده شده است. باید دید این مفهوم چطور تحت تاثیر دیدگاه‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است.
«در واقع پایه این مفهوم empowerment همان قدرت است. معادل‌هایی هم که از «توان» می‌آیند زیاد داریم. هرچند توان هم ترجمه خوبی است. اما قدرت، یک ظرفیت بالقوه دارد که فرد و جمع و تشکیلات می‌توانند آن را اعمال کنند. خود «قدرت» نوعی توان و ظرفیت است. empower کردن انگار بخشیدن دانش و منابع و امکانات است. در واقع ما نوعی مداخله و دستکاری و زیاد و کم کردن قدرت داریم. ment هم نشان می‌دهد که توانمندسازی یک فرایند است و باید نوعی پایداری در آن باشد.»
به نظر روشنفکر درست همانطور که درک جهانی و محلی و ملی از مفهوم توسعه بسیار تغییر پیدا کرده و مفهوم پایداری به آن وارد شد، تحول مفهوم توانمندسازی هم دقیقا از همین منظر مهم است. او معتقد است باید نگاه تاریخی داشته باشیم و ببینیم مفهوم توانمندسازی از کی و کجا و چطور سر از ادبیات توسعه درآورده است.
«‌من خودم در جایی مطرح کردم که اصلا مفهوم توانمندسازی زنان سرپرست خانوار از کی در ادبیات سازمان بهزیستی وارد شد؟ چه شد از این واژه استفاده کردیم؟ چطور می‌فهمیدیم این مفهوم را و چطور این فهم تغییر کرد. حدس من این است که این تعبیر از کشاورزی و توسعه روستایی وارد شده و به حوزه شهری و سلامت و دیگر حوزه‌ها وارد شده است. ما ناگزیریم که این دعواهای تاریخی را انجام دهیم.»


روشنفکر در ادامه با اشاره موضوع «توانمندسازی زنان» و رویکرد دولت‌ها و سازمان‌های مردم‌نهادی که در حوزه توسعه جامعه محلی فعالیت می‌کنند، بر اهمیت داشتن رویکرد تاریخی و در نظر گرفتن نقدهای گروه‌ها فمینیستی و مدافع زنان به موضوع توسعه تاکید کرد.
«کوفی عنان در زمان خودش گفت برای رفع فقر باید دختران و زنان را توانمند کنیم. این نگاه که توسعه و فقرزدایی از توانمندی زنان می‌گذرد آن زمان خیلی جدید و جالب بود. الان هم کم و بیش همین را می‌گوییم، اما یک دام هم در آن است. منتقدان می‌گویند این آدرس غلط دادن است؛ انگار که فقر انگار ربطی به سرمایه‌داری و توسعه و مبادلات پولی جهان و سیاستگذاری اجتماعی ندارد و مشکل این است که توسعه جامانده‌هایی مثل زنان دارد که اگر آنها هم بیایند وارد بازی شوند همه چیز درست می‌شود و استعمار و تبعات آن و تمامی مشکلات از بین می‌رود. گریزی از تاریخ نیست. اگر تاریخ فمینیسم و جنبش‌های اجتماعی را نخوانیم و بعد فقط رویکردهای متقاطع و چندبخشی به توسعه داشته باشیم، حواسمان نیست که بحث توانمندی زن سنندجی و بلوچ و زن آفریقایی با فارس و زن سفیدپوست فرق می‌کند.»
این درک سطحی از مفهوم توانمندسازی به نظر روشنفکر باعث شده حتی برخی سازمان‌های مردم‌نهاد که نگاه‌های جمعی و اجتماع‌محور به توانمندسازی دارند هم دچار رویکردهای سطحی شوند: «می‌رویم در یک روستایی صندوق اعتباری خرد درست می‌کنیم برای زنان. سراغ طبقات محروم و در حاشیه هم رفتیم. اما در نهایت کمی سطح زندگی افراد بالا می‌آید و مناسبات قدرت در جامعه تغییر نمی‌کند. چرا که هدف‌گیری ما تغییر مناسبات قدرت نبوده است.»
گفت‌وگوهایی که در آن هم فعالان مدنی که در میدان کار اجرایی انجام می‌دهند و هم پژوهشگران اجتماعی با رویکردهای انتقادی حضور داشته باشند، شاید آغازی برای پرداختن به عناصر مغفولی در ادبیات سازمان‌های مردم‌نهاد و توسعه جامعه محلی باشد. اینجا نقدهای زمینه‌مند، شاید مدخلی به توانمندسازی و مقتدرسازی از درون خودِ نهادهای اجتماعی باشد.